Category Archives for داستان

من یک زن ۳۵ ساله هستم(بخش دوم)

یه چیزی حدود یکماه گذشت ابراهیم ازساختمانی به زمین خورد موقع جوش دادن اسکله تیر آهن ساختمان پاهایش لیز میخورد وبه زمین پرت میشه . وقتی پای ابراهیم شکست حدودسه ماه خونه نشین شد ما…
داستانی از یتیم نوازی امیر المومنین حضرت علی (ع)

داستانی از یتیم نوازی امیر المومنین حضرت علی (ع)

حدود ده دوازده ساله بودم که فرش می بافتیم . یادم می آید آن موقع هنگام بافتن فرش به نوارهای عزاداری هم گوش می دادیم . یکی از تاثیرگذارترین نواها نوای مداح عزیز حاج محمد…

من یک زن ۳۵ ساله هستم(بخش اول)

من یک زن ۳۵ ساله هستم. نوشته: مجید قربانی دراطاق کارم نشته بودم که صدای زنگ دفتر به صدا درآمد. چند دقیقه ای که گذشت شنیدم صدای گریه می آید یکی ازهمکارانم وارد اطاق شد…